تصور کنید گروهی از عوامل هوش مصنوعی در اختیار دارید که بهطور مشترک با رعایت محدودیتهای خاصی که شما با ارائه یک فرمان برایشان تعیین میکنید، به سمتی از هدف حرکت میکنند. شما یک فرمان برای عوامل مینویسید و کلید "اینتر" را فشار میدهید. چه اتفاقی میافتد؟
ابتدا، محیط عملیاتی در حالت اولیهی خود است که میتواند حتی حالت خلاء نیز باشد. عوامل شروع به اقداماتی میکنند که در چارچوب محیطشان، به دنبال انجام کارهایی هستند که امیدواریم به نتیجهی مورد نظر منجر شود. اقدامات این عوامل میتواند در صورت لزوم مدت زیادی به طول بینجامد.
تبریک میگویم! شما (تا حدی) زندگی را آغاز کردهاید. "زندگی" عوامل ابتدایی هوش مصنوعی بدون شک ساده است، اما تشخیص یک محیط مجازی به اندازه کافی پیشرفته با عوامل هوش مصنوعی پیچیده بهقدری میتواند دشوار باشد که از زندگی واقعی قابل تمایز نباشد، بهویژه وقتی از داخل سیستم به آن نگاه شود.
اگر چنین واقعیت مصنوعی ممکن باشد، نه تنها قابل تصور است بلکه احتمالاً زندگی خود ما نیز از یک فرمان آغاز شده است که عملیاتی و محدودیتهای خود را به واقعیتی که تجربه میکنیم ارائه داده است - و البته با هدف یا مقصودی، زیرا - همینطور که اطرافتان را نگاه کنید! - این واقعاً نیاز به منابع دارد.
آیا ما عوامل هوش مصنوعی در یک واقعیت مجازی هستیم؟ شاید. اما ممکن است عوامل هوش مصنوعی (یا فناوریهای پیشرفته دیگر) مسئول ایجاد و نگهداری محیطی نیز باشند که ما تجربه میکنیم.
ما ممکن است آواتارهای افرادی باشیم که از واقعیتی که این واقعیت مجازی را خلق کردهاند، به اینجا آمدهاند و برای تقویت توهم - و دستیابی به هدف واقعیت - نمیتوانند از ماهیت این واقعیت آگاه باشند تا زمانی که نهایتاً به واقعیت خود برگردند.
بسیاری از موارد شرطی، اینطور نیست؟ بله، اما حقیقت این است که ما نمیتوانیم بدانیم چگونه است. حتی نمیتوانیم اثبات کنیم که چنین واقعیت مجازی ممکن نیست.
ادعاها درباره اینکه ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم، الزاماً نباید باور شوند، اما اگر کسی ادعا کند که این چنین است، احتمالاً به آن باور دارد (مگر اینکه در حال فریب دادن باشد). او نمیداند، اما باور دارد.
بعد به چه معناست که باور کنیم زندگی که تجربه میکنیم بخشی از یک شبیهسازی مصنوعی است؟ آیا این مجوزی است برای هر کاری، چون واقعاً هیچچیز اهمیت ندارد؟ آیا آزادی برای دزدی، تجاوز و قتل داریم، چون واقعاً هیچکس آسیب نمیبیند؟ خیر، درست برعکس.
باور به شبیهسازی به این معناست که ما به دلیلی اینجا هستیم.
بدون شک، شبیهسازیای که با منابع هنگفت ساخته شده و با هزینه زیاد نگهداری میشود جایی است که ما خودمان انتخاب کردهایم برای آمدن، شاید به دلایل شخصی، شاید به خاطر هدفی بزرگتر از سوی سازندگان شبیهسازی، و یا احتمالاً به خاطر هر دوی اینها.
چرا پس هدفمان را اینجا نمیدانیم؟ آیا دانستن آن هدف، دستیابی به آن را آسانتر نمیکند؟
نه ضرورتاً. در شبیهسازیهای بازیهای ویدئویی سرگرمکننده، این درست است، اما میتوان در سناریوهای بیشماری تصور کرد که آگاهی از یک شبیهسازی باعث میشود افراد بهگونهای متفاوت از حالت واقعی رفتار کنند، که هدف شبیهسازی را نابود کند. چنین موقعیتهایی در تحقیق علمی، بهطور مثال، رایج هستند. به همین دلیل، ممکن است محدودیتهای شبیهسازی باعث شوند فهمیدن هدف و حتی ماهیت واقعیت در درون شبیهسازی غیرممکن شود.
باور به شبیهسازی به این معنا نیز هست که برای دستیابی به هدفمان، باید زندگی کنیم و رفتار کنیم گویی واقعاً در واقعیتی حقیقی هستیم. به این معناست که برای ما سودمند است که تا حد امکان در این واقعیت حاضر باشیم.
باور به شبیهسازی به این معنا نیز هست که برای دیگران برای دستیابی به هدفشان، باید اجازه دهیم بهطور آزاد و با صلح زندگی کنند.
اگر مانع از اعمالی شویم که به دیگران آسیبی نمیرساند یا زندگی افرادی را خاتمه دهیم که حتی تهدیدی برای دیگران نبودهاند، ما بخشهای بزرگی از مسیرهایی را قطع میکنیم که ممکن است به دستیابی به هدف واقعیت ما منجر شود. حداقل، مانع از این میشویم که دیگران به خوشبختی خود برسند. و اگر اجازه داشته باشیم این کار را برای دیگران انجام دهیم، چرا نباید آنها نیز مجاز باشند این کار را با ما انجام دهند؟ در نهایت، هر کدام از ما همیشه "دیگری" برای همه هستیم.
در یک شبیهسازی، زندگی مقدس است. اگر زندگی آسیبی به زندگی دیگر نمیرساند، درست نیست که به آن آسیب برسانیم. باور به شبیهسازی به معنای احترام به زندگی، صلح و آزادی است.
باور به شبیهسازی به معنای این است که بعد از مرگ، زندگیای وجود دارد که در آن میتوانیم با کسانی که پیش از ما از این واقعیت خارج شدهاند دوباره ملاقات کنیم و از آنجا میتوانیم بارها به شبیهسازی بازگردیم و هر بار با صفحهای پاک شروع کنیم.