اگر واقعیت ما یک شبیهسازی است، آیا زندگی ما فقط یک بازی است؟
ما واقعاً میتوانیم زندگی را بهعنوان یک بازی در نظر بگیریم، چه شبیهسازی باشد یا نه.
شبیهسازی احتمالاً چیزی فراتر از اینهاست؛ زیرا سازندگان آن ممکن است اهداف دیگری غیر از ایجاد یک بازی داشته باشند.
کمتر بازیای فقط یک "بازی" است. همه از بازیها هیجانزده نمیشوند، اما بسیاری از بازیکنان، بازیهایشان را بسیار معنادار میدانند. آنها میخواهند آنها را بازی کنند، درست همانطور که ما همه ممکن است خواسته باشیم این بازی بزرگ زندگی را بازی کنیم.
اگر زندگی ما یک بازی بزرگ است، آیا ارزشش را دارد که آن را در بازیهای دیگر تلف کنیم؟ بله، چرا که نه - حتی بازیهایی داریم که درونشان بازیهای دیگری هستند و گاهی آنان را نیز بازی میکنیم.
اما اگر با کامپیوتر، کنسول یا تلفن بازی کنیم، خوب است که دقیقاً به معنایی که در آنها پیدا میکنیم فکر کنیم. و از همه مهمتر، آیا میتوانیم سعی کنیم همان معنا را هم در این واقعیت - این بازی بزرگتر - به روش باشکوهتری پیدا کنیم؟
پس هدردادن چیست؟ این زندگی مال توست و خودت آن را انتخاب کردهای. طبیعتاً، این تو هستی که تصمیم میگیری چگونه از آن استفاده کنی. میتوانی بازی کنی، از مواد استفاده کنی، روی مبل دراز بکشی و با تماشای پیشنهادات سرویسهای استریم، خودت را به کام مرگ بکشی. حتی میتوانی دیگران را برای بدبختی زندگی خود سرزنش کنی. قطعاً.
وقتی زندگیات در این واقعیت بهپایان میرسد و به جایی که از آن آمدهای بازمیگردی، چنین زندگیای را چگونه به یاد خواهی آورد؟ آیا این یک اتلاف وقت بوده است یا دقیقاً همان چیزی که میخواستی انجام دهی؟ امتیازت در این بازی چه خواهد بود؟
فقط تو میتوانی در این باره تصمیم بگیری، و تنها میتوانی در اینجا و اکنون تصمیم بگیری. آیا این لحظه، لحظهای است که حتی خودت هم نخواهی خواست به یاد بیاوری، یا در حال حاضر در حال تحقق بخشیدن به هدف زندگی هستی به صورتی که خودت میخواستی؟
اگر زندگی یک بازی است، چه میشود اگر در این بازی بر خشونت امتیاز تعلق گیرد؟ آیا همه ما اینجا در برابر یکدیگر هستیم؟
این ایده شاید حاوی یک دانه از حقیقت باشد. تنها خودمان مسئول زندگی خود هستیم. اما این به معنای جنگ دائمی و امتیازات اضافی برای ضربات سر نیست.
ما بازیهای خشونتآمیز بازی میکنیم. در بازیهای خشونتآمیز اشکالی وجود ندارد، زمانی که معنایی فراتر از سرگرمی ندارند.
اما بازیای که بازیکنان در آن بدون هیچگونه آگاهی از واقعیت و حتی خود حقیقیشان به دنیا میآیند، و زندگیشان را صرف دنبالکردن هدف خود میکنند، از طریق مشکلات و موفقیتهای بزرگ، روابط میسازند و خانوادههایی تأسیس میکنند و پیوسته میآموزند و میآموزانند، تنها برای اینکه در نهایت بمیرند و به حقیقت واقعی بازگردند؟ نه، اینجا خشونت جایی ندارد.
بازی زندگی معنادار است. هدفی دارد. ما خواستیم اینجا بیاییم و قطعاً میخواهیم این کار را بارها انجام دهیم.
اگر اینجا از خشونت استفاده کنیم، در تحقق اهداف یکدیگر دخالت میکنیم. اگر کسی را بکشیم، هدف او دیگر نمیتواند تحقق یابد. اگر به کسی صدمه بزنیم، فرصتهای او را برای رسیدن به هدفش محدود و مانع از آنها میشویم. احتمالاً هیچکس هدف انتخابیاش این نیست که قربانی دیگری باشد.
اگر اینجا از خشونت استفاده کنیم، فرهنگ خشونت را ادامه میدهیم. با رفتار خودمان، رفتارهایی را ترویج میدهیم که ممکن است علیه خودمان هم به کار رود. آن فرهنگ ممکن است وقتی که به این بازی برمیگردیم، همچنان قوی باشد. و اگر دفعه بعد، ما قربانی باشیم، چه؟
فکر کن که این زندگی تو یک بازی است. این یک فکر کاملاً مجاز است.
آیا بازیات را هدر میدهی؟ از آن برای ویرانکردن خودت یا دیگران استفاده میکنی؟
یا آن را به بهترین زندگیات تبدیل میکنی؟